چشمان منتظر(علی محمدی اقدم)

گل بستان غزلهای منه خسته سلام
بسته به قلب منه خسته وبشکسته سلام
وقت داری که دمی چند به من گوش کنی
درعوض شیره ی جان میدهمت نوش کنی
کاش میدانستی غم تنهایی وشیدایی و بی بال شدن
همه بارفتن تو از باغم حمله کردند به من ومرا ازردند
راحتم را بردند بی تو……بی تو با اشک هم اغوش شدم
بدتر این بود که ازیادتو ای غنچه فراموش شدم
شاخه ای بودی ومن کاشتمت
دل تنگم خوش بود که تورا داشتمت
روزها با قطرات اشکی که به شوق تو و از رستن تو می بارید
ابر احساس شدم یک سره ابت دادم
شب به شب تا تو بخوابی ارام به بغل یک سره تابت دادم
تورسیدی به کمالی که مرا نشناسی
باورم نیست که تو ان گل پراحساسی .
تونمیدانی …تونمیدانی و ای کاش ندانی هرگز که چه سخت است
نشستن به تماشای چنین تصویری
که تویی که گل من بودی و من کاشتمت
دردل باغ دگر میرویی و به من میگویی که ز من یاد مکن
یا دمی هم حتی دل غمگینت را به گلت شاد مکن
چون تو گفتی بر چشم …….به سراغ تو نمی ایم
ودر سینه تورا میبویم
که تو در باغ جدیدی که در ان جا شدی
شاد وخرم باشی
دشت نو گلشن نو بر تو مبارک گل من

+ There are no comments

Add yours