اول دفتر…

Categories
دلنوشته

محمّدم دانشور امضام SEPANDAR زاده ششمین روز از مرداد ماه فارغ التحصیل کاردانی گرافیک بازیگر نشدم اما بازی کردم کارگردان هم فکر نکنم اما تجربه کردم

محکومیت

Categories
دلنوشته

آری اینگونه بود که در سرنوشت من نه در پیشانی من نوشته بود محکومیت تا ابد تنهایی… (م.د)

خوشحالم

Categories
دلنوشته یادداشت

خوشحالم در شهری زندگی می کنم که کنسرت های موسیقی اش به سانس دو می کشد سینمایش که مردمانم مدتی از این نعمت محروم بوده

مرا آروم کن..

Categories
دلنوشته

خیلی سخته که برای یه کاری زحمت کشیده باشی و آخرش… دلم گریه می خواهد… مرا آروم کن… SEPANDAR

تویی دریا

Categories
دلنوشته

من مورم تویی دریا کنار ساحلت آرام می خوابم برایم باش لالایی صدای غرش موج های دریایی برایم باش آرامش… SEPANDAR

دلم تنگ شده…

Categories
دلنوشته یادداشت

چه زود ۴ سال گذشت… دلم برای معصومیتت تنگ شده… دلم برای فریاد هایی که میزدی تنگ شده… دلم برای زندگی بدون دغدغت تنگ شده…

عشق یعنی …

Categories
دلنوشته

عشق یعنی … یک کتاب و یک مداد عشق یعنی … سوخته دسته نیمه جان عشق یعنی… اشک های نمیشه شب عشق یعنی… من –

پرواز

Categories
دلنوشته

این روزها   ناخواسته سر و ته نوشته هام به پرواز ختم میشه