چه زود گذشت

چه زود گذشت

امروز باز هم زود گذشت ، اما چه زود گذشت

ساعت ۱۲ بازبینی کار یه آسمون آبی ۲ بود کاری که حدودا روی طرح خیلی زحمت کشیده بودم

تقریبا از شهریور ۹۰ که طرح به ذهنم خورد دغدغه زیاد داشتم ، اما زمانی برایم شیرین شد وقتی که طرح رو با کسی در میون گذاشتم و من رو تشویق کرد تا اونو به گونه ای پرورش بدم که از فکر خودم هم دور بود.

دیالوگ سازی برای یک شخصیت و تصور دیالوگ ها برای دیگر شخصیت ها شروع شد تا که اواخر مهر طرح کلی متن آماده شد و رفت برای فیلم برداری قسمت های اسکرین کار(اگه کار به مرحله اجرایی رسید متوجه می شوید)  تا اینکه اواسط آبان اسکرین و تیزر آزمایشی کار آماده شد

روی نقش ها فکر کرده بودم اما برای طرح قبلی نه این طرحی که الان کامل تر شده بود ، تیزر رو نشون دادم ، ایراداتی گرفته شد که واقعا به کار کمک کرد ، دوست دیگر هم از راه رسید و کار رو دید و پسندید ، اما نکات نافهومی براش بجا مونده بود تا اینکه امروز اون نکات برایش مفهوم شدند چون کارو کامل  دید

اواخر آذر طرح تقریبا کامل شده بود که خوردیم به جشنواره دفاع مقدس و کار شوق پرواز ، مدتی گذشت تا اواخر دی ما که زمزمه آمدن فراخوان جشنواره طنز ده دقیقه ای بود که نیامد، باز هم انتظار تا کار رو به مرحله اجرایی برسونم ، مدتی خاک خورد تا که مرداد ۹۱ فراخوان جشنواره اومد ، تکاپو همه آغاز شد ، متن تایید شد و بالاخره اجازه تمرین

گروهی از دوستان که زدنمون تو دیوار ، دستشون درد نکنه ، گروهی هم از عزیزانی که داشتند همکاری می کردند شوق پیوستن به گروه های دیگر امانشان نداد و رفتند و علی موندو حوضش ، باز هم دم علی عسکریان نژاد گرم پای کار اومدو مثل همیشه بازهم ترکیب دونفریمونو تو گروه شروع کردیم ، من و علی ، همونایی که سه سال باهم کار کردیم و یه اتفاق کوچیک مارو از هم جدا کردو او رفت … این بار دوباره شدیم ما ، دوباره ترکیب قبلی هم جور شد ، محمد حسین مکرمی که یار همیشگی بود و هست از دانشگاه مرخصی گرفته بود و به کمک ما آمد ، حسین تورانی که پایه تر از همه ، کاوه رواقی که  همیشه اسمش از قلم میفته او نیز پیوست ، تمرین شروع شد

یک بازیگر جدید به ترکیب کار اضافه شد که تقریبا کار داشت خوب پیش می رفت و کار بسته شده بود و سه روز بعد که امروز باشه بازبینی بود که به خاطر شرایطی مجبور به مسافرت شد و  باز هم منو دست و پوست گردو ضربه ای بود برای کار اما سعی کردم تا بچه ها روحیشونو نبازن ، خودم و جایگزین کردم تا شاید مشکل حل بشه ، اما …

ممنونم از زهرا رشیدی که اومد به کمکون و خلاء کار پر کرد و مارو از نگرانی ضربه ای که قرار بود کار بخوره در آورد و واقعا زیبا ایفای نقش کرد، دستش درد نکنه

با همه نگرانی ها بالا خره تیزر و اسکرین نهایی رو ساعت ۲ بامداد فیلم برداری و آماده کردم

با یک بار هماهنگی رفتیم به استقبال بازبینی

استرس ، و طبق معمول سم پاشی های دوستان محترم و عزیز تر از جان .

ساعت ۱۲ ورد به سالن

هیئت بازبینی نشسته و باز هم ناهماهنگی های همیشگی

کار شروع شد ، تایم گرفته شد

آخر کار اشتباه نور پرداز و خاموش شدن صحنه ، تمام دم بچه ها گرم که خودشونو نشکستن ، مشکل حل شد و کار پیش رفت و به زیبایی …

امیدوارم که نتیجه کا نیز زیبا باشد

باز هم از دوستانی که یاری ام کردند ممنونم

سیدحمید سجادی ، رضا حسنی رنجبر ، محمد مهدی بقایی ، علی رحیمی پور و…

و در آخر

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمهواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

محمد دانشور ۲۶/۵/۱۳۹۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *